جدول جو
جدول جو

معنی رستم کلا - جستجوی لغت در جدول جو

رستم کلا
(رُ تَ کَ)
قصبه ای از دهستان قره طقان بخش بهشهر شهرستان ساری. سکنه 4500 تن. آب آن از قنات. زیارتگاه از آثار قدیم دارد. محصولات آنجا برنج و غلات و پنبه و صیفی و ابریشم و مرکبات. ایستگاه راه آهن بنام رستم کلا در دوهزارگزی این قصبه واقعست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رُ تَ عَ)
رستم خراسانی یا امیر رستم علی پسر امیر قاسم علی. شاعر ترکی گوی بود از امیرزادگان خراسان. بیت زیر از اوست:
هرگه ز ناز رو به چمن خنده میکنی
گلهای باغ را همه شرمنده میکنی.
(از مجالس النفائس ص 171).
به نوشتۀ خیامپور در فرهنگ سخنوران وی در سال 928 هجری قمری زنده بوده است. رجوع به فرهنگ سخنوران و قاموس الاعلام ترکی و صبح گلشن ص 174 و الذریعه ج 9 بخش 2، و رستم خراسانی شود
لغت نامه دهخدا
(رُ تَ مِ)
رستم پسر زال. رستم پسر زال نوۀ سام. پهلوان نامی داستان باستانی ایران:
اگر بدیدی حاتم ترا بروز سخا
وگر بدیدی رستم ترا بروز قتال
ز جود نام نبردی هگرز حاتم طی
ز حرب نام نجستی هگرز رستم زال.
قطران تبریزی.
و فریفتن از مشاهدۀ این حال که رستم زال را امثال آن میسر نبود تعجب نمودند. (تاریخ جهانگشای جوینی چ لیدن ج 2 ص 173). و رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 2 ص 791 و لباب الالباب فهرست ج 1 و تاریخ کرد ص 117 و 120 و تاریخ افضل ص 15، 73 و 81، و رستم و رستم دستان شود
لغت نامه دهخدا
(رُ تَکَ تَ)
دهی از بخش مرکزی شهرستان گرگان. سکنۀ آن 155 تن. آب آن از قنات. صنایع، بافتن پارچه های ابریشمی و کرباس. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(رُ تَ کَ)
دهی از دهستان کیاکلا از بخش مرکزی شهرستان شاهی. سکنۀ آن 270 تن. آب آن از چاه و رود خانه تالار. محصولات آنجا برنج و غلات و لبنیات و پنبه و کنجد و کنف و صیفی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(رُ تَ کَ)
نام ایستگاه میان نکا و بهشهر راه آهن شمال واقع در 392 هجری قمری هزارگزی تهران. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رستم دل
تصویر رستم دل
آنکه دارای دل و جرات رستم است پر جرات دلاور
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع کیاکلای قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع علی آباد قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مکان و رودخانه ای که از ارتفاع، ۰۰ متری کوه های قل بلاع
فرهنگ گویش مازندرانی
رستم کلا از دهکده های قره طغان اشرف (بهشهر) است که در جنوب
فرهنگ گویش مازندرانی